کد مطلب:28841 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

وائل بن حَجَر












2798. الغارات - به نقل از فضیل بن خدیج -: وائل بن حجر در كوفه نزد علی علیه السلام بود؛ امّا تفكّر عثمانی داشت. به علی علیه السلام گفت: اگر صلاح می دانی، اجازه بده كه به شهر خودم بروم، كارهایم را سر و سامان دهم. پس از اندكی به خواست خدا نزد تو برمی گردم.

علی علیه السلام بر این باور كه همان گونه است كه می گوید، اجازه داد. به شهر اقوام خودش رفت. در آن جا برای خود محبوبیّت و موقعیّتی داشت و از بزرگان آن جا بود. و مردم در آن جا گروه گروه بودند. عدّه ای هوادار عثمان بودند، عدّه ای هم فكر با علی علیه السلام. وائل همان جا بود تا آن كه بُسر (از سرداران معاویه) وارد صنعا شد. وی نامه ای به او نوشت، به این صورت:

امّا بعد؛ پیروان عثمان در شهر ما نیمی از مردم را تشكیل می دهند. نزد ما بیا. در حَضْرَموت كسی نیست كه از شهر دفاع كند و در مقابل تو مقاومت كند.

بُسر با همراهانش به آن طرف رفته، وارد شهر شدند.

به گمانِ راوی، وائل در منطقه شَنوئه به پیشواز بُسر رفت و ده هزار به او داد و درباره حَضرَموت با وی صحبت كرد و پرسید: برنامه ات چیست؟

گفت: می خواهم گروهی از مردم حضرموت را بكشم.

گفت: اگر می خواهی بخشی از مردم حضرموت را به قتل برسانی، عبد اللَّه بن ثوابه را بُكش كه در میان آنان مرد [ بانفوذی] است او از متنفّذان بزرگ و با وائل، دشمن بود و در عقیده هم مخالف او بود.[1].









    1. الغارات: 630/2.